گنجینه دار. (آنندراج). گنجور. خزینه دار. خازن قسطار. گاه بد. گهبد. جهبذ. (یادداشت بخط مؤلف) : خزانه دار تو در بزم نشنود ز تو آن سلاح دار تو در رزم نشنود ز تو این. امیر معزی (از آنندراج). ، رئیس خزانۀ عامره. (ناظم الاطباء). رئیس خزانۀ دولتی یا شاهی: ترازوی صلت زائرانت را ملکا کم از هزار ندارد خزانه دارت سنگ. فرخی. قاصد شد و آن خزانه را برد یک یک بخزانه دار بسپرد. نظامی. ، تحویلدار. (ناظم الاطباء) ، توپ یا تفنگی که دارای مخزن و خزینه باشد. (ناظم الاطباء)
گنجینه دار. (آنندراج). گنجور. خزینه دار. خازِن قسطار. گاه بد. گهبد. جهبذ. (یادداشت بخط مؤلف) : خزانه دار تو در بزم نشنود ز تو آن سلاح دار تو در رزم نشنود ز تو این. امیر معزی (از آنندراج). ، رئیس خزانۀ عامره. (ناظم الاطباء). رئیس خزانۀ دولتی یا شاهی: ترازوی صلت زائرانت را ملکا کم از هزار ندارد خزانه دارت سنگ. فرخی. قاصد شد و آن خزانه را برد یک یک بخزانه دار بسپرد. نظامی. ، تحویلدار. (ناظم الاطباء) ، توپ یا تفنگی که دارای مخزن و خزینه باشد. (ناظم الاطباء)
عمل خزینه دار. نگاهداری خزینه. حفظ خزینه: امیران گردنکش با همت بلند همه از آن بوده اند که سخن را خزینه داری کرده اند. (تاریخ بیهقی). خزینه داری میراث خوارگان کفر است. حافظ
عمل خزینه دار. نگاهداری خزینه. حفظ خزینه: امیران گردنکش با همت بلند همه از آن بوده اند که سخن را خزینه داری کرده اند. (تاریخ بیهقی). خزینه داری میراث خوارگان کفر است. حافظ